تخصص ها:
برچسب ها:
متاسفانه هنوز به مقوله مدیریت دانش در سازمان ها توجه خاصی نشده است و موانع مختلفی بر سر راه استقرار آن وجود دارد .به نظر می رسد در این زمینه دولت باید سازمان ها را به سمت مدیریت دانش تشویق و ترغیب کند تا سازمان ها بتوانند جوابگوی شرایط متغیر و ارباب رجوعی که روز به روز دانشی تر می شوند باشند. برخی از موانع به شرح زیر میباشد:
در این پست بخوانید: مدیریت دانش چیست و فرآیند آن در سازمان چگونه تعریف می شود؟
کارایی دانش شناسايی شده بیرونی: دانش بیرونی عبارت است از تجزيه و تحلیل کردن و شرح دادن دانش محیطی. مديريت دانش اثربخش، بايستی شفافیت را در مقوله کارايی درونی و بیرونی تضمین نمايد.
عدم استفاده از ابزارهای مناسب کسب دانش بیرونی: بسیاری از شرکتها قسمت قابل توجهی از دانش خود را از منابع بیرونی وارد میکنند يکی از موانع کسب دانش، عدم استفاده از ابزارهای مناسب کسب دانش است.
موانع توسعه دانش: توسعه دانش سنگ بنايی میباشد که مکمل فرآيند کسب دانش است. تمرکز اصلی آن بر روی ايجاد مهارتهای جديد، محصولات جديد، ايده های بهتر و فرآيندهای کاراتر می باشد. رد کردن ايده های خوب توسط فرهنگ و ساختار موجود، بزرگترين مانع توسعه دانش در سطم سازمان است.
موانع اشتراک و توزيع دانش: در اين مرحله پیش شرطهای اساسی عبارت از تقسیم قابلیتهای افراد در محدوده توزيع و اشتراک دانش، تحلیل چگونگی انتقال دانش از فرد به گروه در سازمان میباشد.
موانع اشتراک دانش : فرهنگ سازمانی و عدم وجود اعتماد در سازمان، ساختاری سازمانی غیر منعطف و سلسله مراتبی، نبود مشوقهای دانشمدار و مکانیسمهای ارزشیابی، اشتراک و توزيع دانش را دشوار میسازد.
موانع کارگیری دانش: مفهوم کلی مديريت دانش، کسب اطمینان از اين مسلله است که دانش موجود در يک سازمان به صورت مؤثر و پُرباری به نفع کل سازمان به کارگرفته میشود. در اين مرحله نیز موانع متعدد ساختاری و روان شناختی وجود دارند که استفاده افراد از دانش را کند میسازند از جمله:
1.موانع فرهنگی: علاوه بر سستی و رخوت عمومی که افراد را به ادامه شیوه های کهنه و عادی متمايل میسازد، اغلب قواعد پنهانی وجود دارند که استفاده از دانش ناشناخته را مانع میشوند.
2.نگهداری دانش: سازمانها برای نگهداری دانش بايد حداقل بر سه فرآيند پايه تسلط داشته باشند. اوّلاً بايد از میان بسیاری از رويدادها، اشخاص و فرآيندها آنهايی را انتخاب کنند که ارزش نگهداری دارند. ثانیاً بايد قادر باشند که تجربه ی خود را به يک شکل مناسب ذخیره کنند و در آخر بايد تضمین کنند که حافظه سازمانی روزآمد میشود.
3.عدم حمایت مدیریت سطح بالا: اگر مديريت سطم بالا با قدرت در حرف، عمل و رفتار از مديريت دانش حمايت نکند هر تلاشی در زمینه مديريت دانش خدشهدار خواهد شد.
4.نبود سيستمهای انگيزشی برای همکاری و مشاركت كاركنان: مديريت دانش مستلزم میزانی از تمايل به همکاری مشارکتی در سازمانها از طريق طراحی سیستمهای انگیزشی و پاداشدهی به کارکنان و مديران است
5.مقاومت كاركنان: بزرگترين مانع وقتی روی میدهد که از کارکنان خواسته شود دانش خود را با ديگران به اشتراک بگذارند. در اين صورت مقاومت محتمل است و هر ابتکاری کار ساز نخواهد بود.
6.تمایل به اعتماد: مديران بايد به کارکنان اطمینان دهند که از دانش و دارايی با ارزش آنها در راستای موفقیت خودشان بکار گرفته میشود و از دارايیهای دانشی آنها سوء استفاده نمیشود. مديران بايد محیطی را به وجود آورند که رفتار توام با اعتماد مورد تشويق، حمايت و شناسايی قرار گیرد و مهمتر از همه پاداش داده شود.
7.مقاومت مدیران ميانی: توانمندسازی کارکنان بدون استثنا مديريت میانی را تهديد می کند. قرار دادن دانش در دستان کارکنان و دادن اقتدار به آنها جهت تصمیم گیری و اقدام به طور مستقل بر اساس آن دانش و به دست آوردن پاداش جهت موفقیت و ساخت و ايجاد دارايیهای دانش، برای مديران میانی کلاسیک خیلی خوشايند و آرام بخش نخواهد بود. چرا که دستیابی به اطلاعات نقش مديران میانی را به عنوان واسطهها و تصفیه کنندگان اطلاعات دچار هراس میکند. به همین منوال مديريت دانش نیز نقش مديران میانی را به عنوان خط مقدم تصمیم گیران دارای اختیار تهديد میکند